گلي دارم كه چون او نازنين نيست
و همتايش به افلاك و زمين نيست
همه شب ها به يادش مي نشينم
اگرچه با دل ما هم نشين نيست
بسازم خانه اي در نرگسانش
اگر چه چشم زيبايش بر اين نيست
بخواهم ساكن آن دل شدن را
كه بهتر از دل او سرزمين نيست
اگر دستش به شاهان هم نداده است
شكستي در اميد خوشه چين نيست
ز گرماي رخ ماه تو ديدن
چه شرم آبي كه جاري از جبين نيست
غمت زيبايي جان و دل ماست
كه هستي را چو عشق تو نگين نيست
كنار آن همه زيبايي عشق
چه آتش ها كه از غم در كمين نيست
امان از چرخش اين چرخ بدنام
كه جز غم ها به راهش ره نشين نيست
به جز از ياد تو گيتار هامون
نوايي ژرف و ناز و خوش طنين نيست
:: بازدید از این مطلب : 879
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0